نوشته های خودمونی احسان



یادتونه قبلا حرف از آقا تورج بود؟

جدیدا یه تعویض روغنی منصف تر پیدا کردم که خیلی حرفه ای تر از آقا تورجه! تازه متوجه شدم آقا تورج سرم کلاه میذاشته! هر دفعه میرفتم یه مدل روغن میریخت! می گفت کمیابه! هفته پیش آقا جواد رو یافتم که همونی که میخواستم رو ریخت تو حلقوم اسب سفیدم! از مشتریاش که صف بسته بودند پرسیدم چطوره مطوره کار این آقا جواد؟ گفتن صف ماشینا رو جلوی مغازه اش ببین؟ چرا مغازه بغلی صف نداره؟ اونجا بود که ایران چک پنجاه هزارتومنی ام(بجای دوزاریم) افتادملت! بخدا این صفا همش حکمت داره! الکی نیست! ما ایرانیها الکی صف نمی بندیم!:)



پ.ن:

1-  لازمه عرض کنم که عکس بالا، عکس ماشین من نیست؟! یوقت، امر بر آهن پرستا مشتبه نشه! من بناست درسمو ادامه بدم!:)

2- ماشین فوق یه فراری 488 اسپایدره که انشالله میخرمش باهاش میرم شمال جوج میزنم! البته بدون شلوارک! چون خوشم نمیاد!ذهمونطور که دعا فرمودید و اون تویوتای اف جی کروزر رو خریدم! و قیمتش رفت نزدیک قله ی کوه قاف! این رو هم دعا میکنید میخرم!!!(ما را به خیر شماها  امید نیست شر مرسان:))

3- لاکان(لاک های) غلط گیر یوخ نیان بگن این عکس چه ربطی داشت به تعویض روغن؟! ایشالا یدونه از اینا بخرید متوجه میشید که تعویض روغن این ماشینا مثل ماشینای معمولی نیست و لیفت هیدرولیک میخواد و باید اینقدر زیر و روش کنی تا روغنشو عوض کنی!.خلاصه دنگ و فنگی داره برای خودش! اطلاعات بیشتر خواستید اینجا رو ببینید! جالبه.


امروز یه آدم مثبت به تورم خورد.یه آدم منفی! البته اول منفی!

آدم منفیه، تمام افکار بد منو زنده کرد!.کاری کرد که من خودمو با دیگران مقایسه کنم، جالبه خودش با یه آدم منفی تر دهن به دهن شده بود.اون آدم منفی تر رو که هر وقت من می بینم کهیر میزنم!!!، بس که همه بدبختی ها آدم  رو میاره جلوی چشمش!!! یادمه با اون آدم منفی تره چند سال قبل، چند ایستگاه مترو همسفر بودیم! اینقدر ور زد و ثابت کرد ما بدبختیم که نزدیک بود از  احساس ناامیدی خودمو بندازم زیر ریل مترو!!! خدا رو شکر خودمو زدم به اون راه و با خودم برنامه هفته و ماهمو چک کردم و گذاشتم اونم وراجی کنه!!!

امروزم مجبور بودم برم پیش اون آدم منفیه که با ادم منفی تره دهن به دهن شده بود!! تا این جا منفی مثبتا رو امیدوارم قاطی نکرده باشید:) چون ممکنه جرقه بزنن!:)

خدا رو شکر آدم مثبته در دسترس بود. سریع رفتم پیش آدم مثبته! بهم امید داد.توانایی ها موفقیت ها و ویژگی های مثبتمو بولد کرد.روحیه گرفتم و تشکر کردم.چقدر خوبه ادم مثبت و چقدر بد آدم منفی.زنده باد آدم مثبت! ولی باز بک گراند روحم خسته است از اثر منفی حرفهای آدم منفیراست گفتن که میگن مثبت در منفی، میشه منفی! سعی کنید دور آدمهای منفی زندگی تون یه خط قرمز بکشید و بذاریدشون کنار!!! اینا سوهان روحن!



کلی دارم ور میرم با این نرم افزار office 2016!!!!

تو این چند سال تمامی سوراخ سنبه های ورد رو میدونم

ولی اخیر به مشکلی خوردم که توی فرمول نویسی کاما رو تو ورد درست میزنه ولی وقتی پرینت میکنم یا pdf، کاما تبدیل میشه به نقطه!!!!

خدا لعنتت کنه ماسکی!

تقریبا دارم پیش استاد راهنمایِ جان ضایع میشم! دیگه نت و همه جا رو گشتم خودمم خیلی ور رفتم!!

تا اینجا رسیدم که توی option، advaned باید گزینه numerial  رو تغییر بدم ولی باز دست نمیشه که نمیشه!!!

برای این که زمان بخرم یه ایمیل زدم به استاد راهنمایِ جان! متن ایمیل به این شرح است:(با لحن استاد حیاتی تلویزیون بخونید:)


Greetings and Regards
Thanks to your valuable points of view that made me look deeper into my suggestion, Nearly I made all of the modifications you had wanted, but unfortunately there is a problem with Word(Formulation) that prints the "dot" character when printing instead of the "comma" character. This problem is seemingly simple but unfortunately not resolved. As soon as 
this problem is resolved I will present the printed version.
Best Regards.


بابت انگلیسی دست و پا شکسته از اساتید زبان عُضر؟ عُظر؟ آهان عذر میخوام!!!
بازم خدا لعنتت کنه ماسکی!!!



ضمن تبریک بابت قبولی در دانشگاه، توجه بفرمایید(این نکات رو هر سال یادآوری می کنیم باز یه عده رعایت نمی کنن!):

 

1- سر کلاس حتما گوشی هاتون رو خاموش کنید چون ما خوابیم!

2- واسه توالت رفتن اجازه نمیخواد بگیرین!

3-استادا رو خانوم یا آقا صدا نکنین!

4- زنگ تفریح نداریم بهش میگن آنتراک!

5-درسا رو هموشونو قرار نیست دفه اول پاس کنین، پس اگر افتادین نگران نباشین!

6- عاشق نشین کلا!  اگر سست عنصر هستین بذارین از هفته دوم سوم عاشق شین چون خوشگلا از هفته اول نمیان!!

7- نگران جزوه نباشین چون آخر ترم همشو کپی میکنین!

8- اگر یه جلسه رو یه صندلی نشستین دلیل نمیشه جلسه بعد هم اونجا بشینین!

9- نکته بسیار مهم: واسه ما خودکار بیارین!!!!!

 


مادرش قلمبه قلمبه اشک میریخت که چرا تک پسرش راهش را ادامه نمیدهد و اصلا انتخاب رشته نمیکند!. مادر لیسانس ریاضی از یک دانشگاه معتبر داردولی پسر متنفر از ریاضی و مهندسی.

به پسر میگویم تو به چه علاقه داری؟ میگوید: 1- سینما 2- گرافیک 3- معماری . میپرسم و دیگر؟ می گوید و دیگر هیچ!

به مادر میگویم بگذار در همین رشته ها درس بخواند، می گوید این همه سرمایه گذاری کردم این همه پسرک را  در بهترین مدارس ریاضی فیزیک ثبت نام کردم که برای خودش شخصیت و اجر و قربی پیدا کند حالا بفرستمش رشته های چرتِ هنر؟ در دلم میگویم چرت رشته های ماست که با درآمد آن نمیتوانی یکعدد پورشه ناقابل بخری!! ولی میدانم اگر از این حرفها بزنم مادرش بر من خشم میگیرد!

با احتیاط زاید الوصفی میگویم ببینید خانم زمانه عوض شده دلیلی ندارد پسر شما وقتی دوست ندارد مهندس شود. او را آزار دهید!چه اصراری هست او را به زور مهندس کنید؟ ولی گوش خانم بدهکار نیست، مرغش یک پا دارد، تمام شکوه و جلال را در یک رشته مهندسی در یک دانشگاه معتبر میداند! ذهن او طوری پارتیشن بندی شده که یا پسرش مهندس میشود یا سربار و انگل جامعه!

پسرک سال آخر  از درس زده شده و برای استقلال مالی خودش کار میکند در صورتی که با پدر و مادر شاغلش علی الظاهر نیاز مالی ندارد، شاید بهانه ای است برای فرار از درس!ای کاش آنقدر در مملکتمان امنیت شغلی وجود داشت که همه دست به دامن رشته های دانشگاهی نمیشدن و هر دانشجویی صرفا بخاطر علم و دانش یا کاربردهای آن در جامعه وارد دانشگاه میشد نه صرفا برای دسترسی آسانتر به جنس مخالف و رهایی از غرزدن های پدر و مادر!

کاش همه تنها راه خوشبختی را دانشگاه رفتن نمی دیدن!

جالب است مادر معتقد است اگر پسرش به رشته های فنی در دانشگاه برود حواسش کمتر به دخترها جلب میشود!!!!، غافل از اینکه خبر ندارد رشته  فنی و رشته هنر ندارد، پسر و دختر ندارد، پسرت دلش مثل الکترون آزاد، هوایی باشد ترمی یا ماهی یک دختر دل از پسرک برباید، دلش مثل پروتون باشد، خودش را ارزان نمیفروشد و جایی خرج میکند که ارزشش را داشته باشد، یادش بخیر به دانشجویان تمرهای پیش میگفتم خاصیت دلتان این است یک عشق بیشتر جا ندارد، فقط عاشق یکی میتواند شود ، و یا می گفتم سعی کنید آهنربای دلتان با جذب و دفع های مکرر قطب های N,S ضعیف نشود، با هر عشق ناموفق از کیسه آهنربای دلتان خرج کرده اید و آن را ضعیف کرده اید، بنظر شریفتان درست می گفتم؟

در پایان من که حریفشان نشدم خواستم به پسرک بگویم بخاطر دل مادرت یک رشته فنی علمی کاربردی ثبت نام کند ولی با خودم گفتم آخرش چه؟ اینها خودشان باید با خودشان کنار بیایند! بنظرتان این تفکر بهانه خوبی برای شانه خالی کردن است؟


1- سلام به همه (البته اگر همه ای باقی مونده باشه و کسی به این کلبه ی تارعنکبوت بسته سر بزنه!)

2- من برگشتم ولی هنوز مطمئن نیستم بمونم یا نه؟ (لابد میگید حالا اون موقع که بودی چه گِلی زدی به سر فضای مجازی که حالا بزنی؟)

3- ببخشینا یهویی بی خبر درِ اینجا رو تخته کردم و تنهاتون گذاشتم! ( حالا حتما میگید ما که اصلا متوجه نشدیم! مگه رفته بودی؟ همینجا بذار اول کاری یه حکایت برات تعریف کنم، میگن گنجیشکه به درختی که روش نشسته بود و میخواست از روی درخت پرواز کنه بره، به درخت گفت: ببخشید زحمت دادم و مجبور شدی سنگینی منو  تحمل کنی! درخت گفت: من اصلا متوجه نشدم تو کی اومدی و کی رفتی!؟ شده حکایت فقدان سه ماهه ما در وبلاگ بیان از نظر برخی مخاطبان عزیز! واقعا من موندم سه ماه بدونِ نوشته های خودمونی احسان رو چطور تحمل کردید؟)

4- مطالب قبلی همه رفت تو پیش نویسچرا؟ نمیتونم بگم!! (حالا میگید سه ماه کلا نبوده چقدر کلاس میذاره!)

5- راستی حالم الان خوبه(از احوالپرسی شما:))شما چطورید؟ (الان میدونم دقیقا چیزی نمیگید!)

6- چرا این عنوان؟ نوشتم دیگهبنظرم که باختم.بدم باختمچرا؟ نمیتونم بگمحالا مگه دلیل همه کارای شما رو من میدونم؟ والا (الان قشنگ معلومه دارید فحش میدید!

7- از وقتی  سه ماه نبودم، بیان چه سوت و کور شده! (مدیونی فکر کنی یه ابسیلون نبودنم رو دلیل سوت و کور شدن بیان بدونم!)

8- چی شده بود؟ چرا رفتم؟ پاسخ: کاملا شخصیه.باور کنید.به همین سوی چراغ!اسمشو نمیدونم چی بذارم: دگردیسی، انقلاب نارنجی در درون؟ دگرگونی افکار؟ ریولوشن ذهنی؟ پدیده جدید در بلاگریسم؟ خالی کردن صحنه؟ عقب نشینی؟همینقدر بگم که دیگه قید آلکساندرا و تویوتای اف جی کروزر رو زدم.قید همه چیو زدم.حتی همین وبلاگم رو تخته کرده بودم.نمیدونم.راستش هنوز هم اعتقادی به موندن ندارمولی همینقدر بگم کهاصلا نگم بهتره!!!

9- دیگه من اون احسانِ سابق نیستم(الکی میگه، ایرانی جماعت و تغییر؟!).امیدوارم نباشمری استارت شدم اساسییونیزه شدم! فسفات شدم! مطمئن نیستم آدمتر شده باشم! اما بدونید اتفاقات مهمی افتاده.حداقل برای من

10- بازم بابتِ تصمیمِ یهوییِ خودم عضر؟ عظر؟ (آهاان) عذر! میخواماز اظهار لطف دوستانی که تو این مدت شامل حالم بوده و جویای احوالاتم بودن صمیمانه سپاسگزارم. ضمنا سرویس ایاب و ذهاب تدارک دیده شده!(لوکیشن مجلس ختم!) البته از همین فرصت استفاده میکنم و اگر دوباره رفتم، این پست رو بمنزله پست خداحافظی در نظر بگیرید و حلالم کنیدخصوصا اونایی که کلاهمون رفته تو کلاهشون!!.همه تونو حلالیدم شما هم بحلالینم!:)

11- و تا هستم قدرمو بدونید!(دلتون برای آور کانفیدنس های من تنگ نشده بود؟ خداییش؟)

زندگی همینه.همیشه همینقدر غیر قابل پیش بینی.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نوشته های مفید چگونه یک مدرسه شاد داشته باشیم اسارت نامه ««راهــــــــــــ شـــــــــیـــعــــه»» رنگ استخری _ عایق استخر _ آب بندی استخر آموزش باشگاه مشتریان کارگزاری اگاه Ehsun eli content برندینگ و دیجیتال مارکتینگ و سئو الفبای ناخوانای احساس